يكي از اهداف
اصلي بعثت پیامبر اسلام، تزكيه نفوس و تربيت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است
همانگونه كه آموزشهای صحيح، سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزكيه نفوس میشود، وجود فضائل
اخلاقي در انسان نيز سبب بالا بردن سطح علم و دانش اوست. انسان وقتي میتواند به حقيقت
علم برسد كه از لجاجت، كبر، خودپرستي و تعصب كوركورانه كه سد راه پیشرفتهای علمي است،
خالي باشد، در غير اين صورت اینگونه مفاسد اخلاقي، حجابي بر چشم و دل او میافکند
كه نتواند چهره حق را آن چنان كه هست مشاهده كند و بدون تردید در زندگی به حقایق
دست نمییابد و به جای راه درست به کجراهه میرود. اگر تزكيه نفس، پاكي دل و صفاي روح
در پرتو فضائل اخلاقي نباشد، نه ذكر خدا تأثیر روحانی دارد و نه نماز انسان ازارزش
و روحانيت لازم برخوردار میسازد.(طباطبایی، 1388، ج4، ص231)
در سیره
اولیاء خداوند نيز فضایل اخلاقی و تزکیه نفس مشاهده میشد. ایشان پیش از آنکه
دیگران را به آراسته شدن به فضایل اخلاقی دعوت کنند، خود بدان عمل میکردند و در
سایه تبلور یافتن صفات برجسته اخلاقی و تزکیه نفس از رذایل اخلاقی، الگو و سرمشق
دیگران میشدند. همين بس كه قرآن مجيد به هنگام بيان مقام والاي پیامبر اسلام ميفرمايد:
«وانك لعلي خلق عظيم»(قلم: 4) تو اخلاق عظيم و برجستهاي داري.
نقش اخلاق
آن چنان عظیم و گسترده است که پیامبر اسلام هدف از بعثت خویش را تتمیم و تکمیل
مکارم اخلاق دانسته است؛ زیرا در نفس آدمی گرایش به خیر و شر، نهفته و زمینههای
تکمیل و تکامل و صعود و سقوط در نهاد او نهاده شده است و اگر او را به حال خورد
رها نکند و از توجه به شقاوت و خسران مانع شوند، بیگمان به سوی کمال حرکت میکند.
بنابراین از آن جهت که مردمان در فطرت، مستعد سعادت و شقاوتند، نیازمند اخلاقاند
و باید کسانی باشند که آنان را از توجه به شقاوت باز دارند و به سوی سعادت رهنمون
سازند. معارف حقه و علوم نافع براى كسى حاصل نمىشود مگر بعد از آنكه خلق و خوى
خود را اصلاح كرده و فضائل ارزشمند انسانيت را كسب كرده باشد كه اين همان تقوا
است. پس حاصل كلام اين شد كه اعمال صالح، خلق و خوى پسنديده را در انسان حفظ
مىكند و اخلاق پسنديده، معارف حقه و علوم نافع و افكار صحيح را حفظ مىنمايد، از
سوى ديگر اين علم نافع هم وقتى نافع است كه توأم با عمل باشد، كه هيچ خيرى در علمى
كه عمل با آن نباشد، نيست.(همان، ج5، ص439)
a.
1ـ مفهومشناسی
اخلاق جمع
«خلق» بر وزن «فُعل» و «خُلُق» بر وزن «اُفُق» است. به گفته راغب در کتاب مفردات
این دو واژه در اصل به یک ریشه برمیگردند. خَلق به معنای هیئت، شکل و صورتی است
که انسان با چشم میبیند و خُلق به معنای سجایا و صفات درونی است.(راغب اصفهانی،
1414ق، ج1، ص213) دیگری اینطور میگوید: «اخلاق جمع خُلق بر معانی ذیل آمده است؛
خوبی، سجیه، عادت، صفت و حالت نفس هنگامی که استوار گردد و به گونهای باشد که
افعال(چه خیر و چه شر) بدون فکر و تأمل از آن صادر شود.»(دهخدا، 1378، ج5، ص654)
نتیجه آنکه در کتابهای لغت به این مطلب اشاره شده است که خَلق و خُلق از یک ریشهاند،
ولی یکی به صورت انسانی اشاره دارد و دیگری به سیرت همانطور که زیبایی و زشتی
ظاهری مورد توجه است و منظور آنها از سیرت یا صورت باطنی، اوصاف و حالات مختص به
نفس است. (راغباصفهانی، 1414ق، ج1، ص214)
اخلاق در
اصطلاح، حال یا ملکهای برای انسان است که با داشتن آن، رفتار بدون فکر و اندیشه و
با سهولت و آسانی از طرف کسی صادر شود که دارای این هیئت نفسانی باشد. اگر به ندرت
افعالی صادر شود که با افعال معمولی او تفاوت داشته باشد، اخلاق به آن اطلاق نمیگردد؛
زیرا چنین فعلی حاکی از صورت باطنی و حالت نفسانی او نیست.(خواجه نصیر، 1381، ص48)
علامه ذیل آیه شریفه «وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم»(قلم: 4) در تعریف خُلق مینویسد:
«کلمه خُلق به معنای ملکه نفسانی است که افعال برخی مطابق اقتضای آن ملکه به آسانی
از آدمی سرمیزند؛ حال چه این ملکه از فضائل باشد مانند عفت، شجاعت و امثال آن و
چه از رذائل مانند حرص، جبن و امثال آن ولی اگر مطلق ذکر شود، فضیلت و خلق نیکو از
آن فهمیده میشود.(طباطبایی، 1388ق، ج19، ص618) نتیجه آنکه اخلاق اگر گفته شود و
قیدی نداشته باشد، تداعی فضیلت و اخلاق است اما کلمه خُلق آن ملکه نفسانی است که
منشأ فعل خوب یا بد است ولی در عین حال وجود این ملکه باعث سلب اختیار آدمی نمیشود.
b.
2ـ
بسترهای مقاومتساز اخلاق دینی
i.
2ـ1ـ صبر
در ناملایمات
زندگي
انسان در دنيا آميخته با مشكلات و تعارضهاي فراواني است. اگر انسان در برابر آنها
بايستد و صبر و مقاومت داشته باشد، حتماً پيروز خواهد شد و اگر ناشكيبايي كند و
در برابر حوادث ناگوار زانو بزند، هيچگاه به مقصد نخواهد رسيد. از این روی در
منابع ديني، صبر و پيروزي قرين هم شمرده شدهاند.(تمیمیآمدی، 1384، ص437) کسی که
در زمینه تبلیغ دین، قدم برمیدارد باید ملتفت این امر باشد که سختیها و دشواریها
جزئی از حیات شخصی و هدفی است که او دنبال میکند، خصوصاً اینکه عرصه دین، جای
دشواریهای انبوهتری است و استقامت را میطلبد، از همین روی اگر مبلغ نتواند با
تصحیح شناخت خود به صبر برسد، از نیمه راه درجا خواهد زد. خداوند صبر را عامل
افزايش توانايي و نيروي مقابله با سختيها ميداند. به اعتقاد برخي از مفسران، هيچيك
از فضايل انساني به اين اندازه مورد تأكيد قرار نگرفته است. اين نشان ميدهد كه
قرآن براي اين فضيلت اخلاقي و عملي اهميت فراواني قائل است و آن را عصاره همه
فضيلتها و خميرمايه همه سعادتها و ابزار رسيدن به هرگونه خوشبختي و سعادت ميداند.
اگر انسان و خانواده ويژگي اخلاقي صبر را نداشته باشد و به آن عمل نكند، هرگز به
خوشبختي و سعادت نخواهد رسيد و كارآمد نخواهد بود.(مکارمشیرازی، 1383، ج2، ص446)
تفسیر صبر به
تو سری خوردن و سكوت در مقابل ظالم و ستمگر، معنی باطلی است كه برای آن تراشیده شده
تا این شیوه اخلاقی را در انظار، بد و ناشایسته جلوه دهند؛ در حالی كه حقیقت صبر همان
استقامت و تحمل رنج برای دست یافتن به اهداف و آرمانهای متعالی است و انسان بدون چنین
شیوهای، به آرمانهای بلند دست نمییابد و لذا در آیات جهاد روی عنصر صبر تكیه میشود
و یك فرد مجاهد بدون استمداد از آن، نمیتواند بر دشمن پیروز گردد.(همان)
خداوند
متعال در آیات متعددی به حجتهای خود دستور تمسک به صبر را بیان نموده؛ چراکه مسیر
ایشان همواره سرشار از تکذیب و آزار و اذیت منفعتطلبان بوده است؛ «لَقَدْ كُذِّبَتْ
رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلی ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا»(انعام:
34) پیامبرانی پیش از تو تكذیب شدند. آنها در برابر تكذیب مخالفان استقامت ورزیدند
و آزار دیدند تا اینكه نصرت ما فرا رسید. از طرفی دیگر، استفاده از تعبیر جمع در
دستور به صبر، حاکی از این حقیقت است که حجتهای الهی در هر دوران تاریخی مأمور به
استقامت بودهاند تا اهل حق که امید خیر و راهیابی در ایشان وجود دارد، راه حق را
بیابند؛ «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُسُلِ»(احقاف: 35) پس صبر
كن آن گونه كه پیامبران اولوا العزم صبر كردند.نه تنها خود حجتها از این ابزار بهره میگرفتند، بلكه به پیروان خود نیز
دستور صبر و بردباری میدادند تا آنجا كه موسی بن عمران آشكارا به پیروان خود میگوید
از خداوند كمك بگیرید و صبر كنید؛ «اِسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا»(اعراف:
128) از این روی، حجتهای الهی با تکیه بر ابزار صبر و استقامت در مسیر خود، نشان
میدادند که راه ایشان راه یگانه حق بوده و استقامت ایشان حاکی از مبرا بودنشان از
کذب و باطل است، امری که در مدعیان دروغین به چشم نمیخورد. از نگاهی دیگر صبر و استقامت
در برابر سختیها و مشکلات، یکی از اصلیترین عوامل پیروزی و موفقیت در صحنههای و
امور مختلف زندگی میباشد. حجتهای الهی، الگویی شایسته در زمینه رعایت صبر و مقاومت
میباشند؛ زیرا ایشان در طول تاریخ مورد آزار و اذیت و دشمنیهای مستکبران و افراد
بیایمان قرار میگرفتند. خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر گرامی میفرماید: پیش
از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و (در این
راه) آزار دیدند تا هنگامى که یارى ما به آنها رسید، تو نیز چنین باش.(انعام: 34؛
ر.ک: طباطبایی، 1388، ج4، ص276)
ii.
4ـ3ـ
شجاعت در دَوَران منافع
انسانی که
برخوردار از خصیصه اخلاقی شجاعت است، در دوران منافع به سمت مادیت سوق پیدا نمیکند
که این امر به او کمک خواهد کرد در زمینه مداومت و مقاومت بر راه صحیح، استمرار
بیشتری داشته باشد. شجاعت در انسان کامل وجود داشته است همان طور که امام علی(عليهالسلام) فرمودند: هرگاه جنگ بر ما سخت میشد، به رسول خدا
پناه میبردیم و او خود در صف اول جنگبود.(نهجالبلاغه، ص520) حضرت رضا(عليهالسلام) فرمودند: از صفات امام معصوماین است که شجاعترین مردم باشد.(صدوق،
1413ق، ج1، ص213) به همان میزان که از شجاعت به عنوان
صفت نیکو یاد شده از تهور و بیباکی که رفتارغیر خردمندانه است نکوهش شده است. انسان صاحب درایت و
تدبیر مراقب برنامههایی است که در پیش دارد. ابتدا درباره کاری که میخواهد انجام
بدهد تأمّل و فکر میکند، اگر عقلو شرعآن
را تجویز کرد، بدان دست مییازد وگرنه از آن اجتناب میکند ولی کسانی که روحیه
تهور دارند بیباکانه و بدون تأمل و علم تصمیم میگیرند و اغلب دچار افراط یا
تفریط میشوند اما برگزیدن حد وسط و پرهیز از افراط و تفریط شجاعت است. تهور از
عوامل نابود کننده موجودیت دنیوی و اخروی انسان و جان و مال و آبروی او است و حال
آنکه آیاتو اخباردر وجوب محافظت خود از حد و حصر متجاوز
است، درحالیکه خدای متعال میفرماید: خود را با دست خود به هلاکت نیندازید.(بقره: 195)روایتاست
که هر کس تهور ورزد عاقبت پشیمان میشود.(آمدی، همان، ص482) به راستی هر کس خود را
از آنچه عقلحکم
به لزوم محافظت از آن میکند نگاه ندارد و بیباکانه خود را در هلاکت افکند، به
نوعی دارای جنونو دیوانگیاست و چگونه چنین کسی را میتوان عاقل
نامید که خود را بیباکانه به خطر میاندازد، مثلاً از کوههای بلند به زیر میافکند
و از شمشیرهای آخته و برکشیده پروا نمیکند یا در گردابها و رودهای غرق کننده فرو
میرود یا از درندگان احتراز نمیکند؟! چنین شخصی اگر بمیرد قاتل خود به شمار میرود
و خودکشی موجب شقاوت همیشگی است.(نراقی، 1385، ج1، ص251)هرگاه این خصیصه اخلاقی در
انسان به وجود بیاید آثار و پیامدهایی بهدنبال دارد که عبارتند از؛ شجاعت، آثاری
مثل بخشندگی، سرسختیو مقاومت، شهامت، شکستن (هوای)نفس، تحمل و بردباری، فرو خوردن
خشم، سنگینی و متانتو نظایر آنها را از خود بروز خواهد داد
که همگی از اخلاقستوده هستند.(فیضکاشانی، 1390، ج5، ص138)
iii.
4ـ3ـ عدم
وابستگی به تعلقات
عدم
وابستگی به تعلقات مادی و رسوخ روحیه زهد، موجب افزایش سطح مقاومتی در وجود انسان
خواهد شد؛ علمای اخلاق میگويند: «زهد» ضد محبت دنيا و مال و عبارت است از دلبرداشتن
از دنيا و ترك آن و اكتفا كردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن و به عبارت ديگر پشت
كردن به دنيا و رو آوردن به آخرت بلكه از غير خدا قطع نظر كردن و رو آوردن به خدا
و اين بالاترين درجات زهد است.(نراقی، 1384، ص335) علامه (ره) میفرمايد: «زهد»
يعنی انجام اعمال صالح و ترك هوا نفس و گناهان و رذائل اخلاقی(طباطبایی، همان، ج6،
ص272) يا عبارت است از چشمپوشی از لذائذ دنيوی برای رسيدن به نجات اخروی. پس زاهد
كارش اين است كه از محرمات يا كارهايی كه در معنای حرام است(ترك واجبات) اجتناب
كند(همان، ج66، ص217) زيرا در باب رياضت نفس، مخالفت با نفس و پرهيزدادن نفس از
امور خارج از آن، اساس كار به شمار میرود؛ به خاطر اينكه فرو رفتن در خواستهها
و شهوات، نفس را از پرداختن به خود منصرف ساخته و به شهوات و امور خارج از آن
راهنمايی میكند. نتيجتاً نيروی شگرف نفس را كه بايد صرف يك كار ـ اصلاح خود ـ شود،
در شهوات تقسيم و پراكنده نموده و از صلاح باز میدارد و سرگرم شهواتش میكند. عبادت
خدا از ترس عذاب، آدمى را به زهد وادار مىكند يعنى چشمپوشى از لذايذ دنيوى براى
رسيدن به نجات اخروى. پس زاهد كارش اين است كه از محرمات يا كارهايى كه در معناى
حرام است يعنى ترك واجبات اجتناب كند.(همان، ج11، ص217)
iv.
4ـ4ـ
برخورداری از روح تدبیر وتصمیمگیری
عقلانیت و
تدبیر در زمینه بهرهگیری از اخلاق، موجب خواهد شد که جامعه با تفکیک شناختی بین
خیر و شر، همواره در مسیر خیر به مقاومت برسد؛ چراکه عقل انسان را به سمت مداومت
بر صراط مستقیم دعوت میکند؛ از منظر علامه طباطبایی، انسان دارای دو نوع تمایلات
مثبت و منفی است که ریشه در دو جنبه جسمانی و روحی او دارد، جنبه جسمی او انسان را
به تعلقات، شهوات و نفس اماره فرامیخواند برخلاف جنبه روحی او که لوامه و دعوت
کننده به تمایلات مثبت و امورات خیر است؛ با توجه به متون قرآني و روايي، نفس
امّارة انسان به مرکبي سرکش تشبيه شده است که اگر بر آن لجام زده نشود و اختيار آن
در دست صاحبش قرار نگيرد او را با خود به بيراهه برده، سرانجام به هلاکت خواهد
کشيد. از اينرو، بايد تلاش کند تا عنان نفس را در اختيار گيرد و آن را به مرکبي
راهوار براي وصول سريعتر به اهداف متعالي آفرينش تبديل نمايد. نتيجه آنکه گرايشهاي
متعدد نهاده شده در وجود انسان، بايد توسط رهبري به نام «عقل» تدبير گرديده، از
همة آنها به اندازة نياز و ضرورت بهرهبرداري شود. در غير اين صورت، اين قوا هريک
صاحب خود را به سوي خويش ميکشد و شرايط اجتماعي و محيطي موجب ميشود در نهايت،
يکي از آنها غلبه کند و صاحبش را يا به سمت ماديات و تمتعات دنيوي و شهواني سوق
دهد و غرق در اشباع غرايز حيواني كند يا در امور روحاني و معنوي، به رهبانيت
وادارد و با رياضتهاي نفساني، به صورت افراطي، به امور جسماني و سلامت بدن بيتوجهي
كند و سلامت جسم و عزّت نفس خويش را تباه سازد. ابتلا به هر يک از اين دو مسير
انحرافي ناشي از ضعف رهبري عقل است؛ چراکه اگر عقل قوّت لازم را دارا باشد همة
تمايلات انساني را ميشناسد و سپس آنها را اداره ميکند و مانع طغيان هر يک از
آنها ميشود. درست به همين دليل است قرآن کريم، بارها انسان را به تعقّل و تفکر
فرمان داده، يا بدان تشويق ميکند و در روايات هم محبوبترين مخلوق نزد خدا عقل
معرفي شده است.(ر.ک: مطهری، 1386، ص61)
علامه طباطبایی در ذیل آیه 43 سوره فرقان مینویسد: «أرأیت من اتخذ
الهه هواه»؛ کلمه «هوی» به معنای میل نفس به سوی شهوت است، بدون اینکه آن شهوات را
با عقل خودتعدیل کرده باشد و مراد از «معبود گرفتن هوای نفس» اطاعت و پیروی کردن
آن است، بدون اینکه خدا را رعایت کند. خدای تعالی در کلام خود مکرر پیروی هوی نفس
را مذمت کرده و اطاعت از هر چیزی را عبادت آن چیز خوانده و فرموده است: «الم اعهد
الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی»؛ ای بنیآدم
آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟ که او برای شما دشمنی است آشکار و
اینکه مرا بپرستید؟ (یس: 60 و 61، طباطبایی، 1388، ج13، ص327) کسانی که پیروی
هواهای نفس میکنند دیگر به دنیا و زینتهای آن گرایش مییابند و هیچ ایمان و
اعتقادی به معاد و قیامت نخواهند داشت. چنین افرادی خودشان تردید دارند و دیگران
را نیز منحرف میکنند. (طه: 1، همان، ج13، ص330)
مراد از
«نفس لوامة» به نظر الميزان نفس مؤمن است كه او را در دنيا براى فعل معصيت و سستي
در طاعت ملامت مىكند، در مجمع آن را به لفظ «قيل» آورده است، به نظر مىآيد:
منظور از آن و جدان آدمى است كه شخص را در مقابل اعمال بد ملامت مىكند؛ خواه مؤمن
باشد يا كافر. انسان داراى محكمه و جدان است كه بعد از انجام ظلم و كارهاى قبيح،
او را ملامت و محكوم مىكند اين محكوميت، اغلب بعد از وقوع عمل و برگشتن به حال
عادى است.(قرشی، 1377، ج11، ص447) استقامت باعث خواهد شد، انسان با مبارزه با نفس
و اخلاقگرایی به این راهبرد اخلاقی دست یابد که حاصل ممارست و مبارزه و استقامت
اخلاقی است.
v.
4ـ5ـ
اخلاص در عمل و افزایش کاربری
مقوله
اخلاص در ابلاغ فرمان خداوند امری بوده که همه حجج خداوند به تصریح آیات شریفه
بدان پرداختهاند تا برای رهروان راه بندگی این نقطه تمایز روشن گردد که ایشان علیرغم
متحمل شدن سختیهای انبوه، به سبب اتکاء به اخلاق هرگز به دنبال چشم داشت و
دستاوردهای مالی بسان مدعیان دروغین نبودهاند و مقاومت کردهاند؛ چراکه حجت
خداوند همه وجود و عبادت و اعمال خود را از آنِ معبود خویش میداند و مزد خود را
فقط از او دریافت خواهد کرد؛ «قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي
لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين»(انعام: 162) بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و
مرگم براى خدا پروردگار جهانيان است.
کلمه نسک به معنای
مطلق عبادت است ولیکن بیشتر در ذبح و یا قربانیی که به منظور تقرب به درگاه خدای سبحان
ذبح میشود استعمال شده است.در این آیه شریفه خدای تعالی
برای بار دوم رسول گرامی خود را دستور میدهد که به مردم بگوید: او خودش به آنچه که
خداوند به سوی آن هدایتش کرده عمل میکند. در جمیع شئون حیات و مماتم بندهای هستم
تنها برای خدا و روی خود را تنها متوجه او نمودم. چیزی را قصد نمیکنم و از چیزی روی
گردان نیستم مگر برای او، در مسیر زندگیم قدمی برنمی دارم و به سوی مرگ قدم نمیگذارم
مگر برای او، چون او پروردگار همه عالمیان و مالک همه و مدبر همه است.من به این نحو از عبودیت مأمور شدهام و اولین کسی که تسلیم خواسته او شود
و آن عبودیت به تمام معنا را از هر باب و هر جهتی که او خواسته قبول نماید، خودم هستم.(طبرسی،
1412، ج4، ص107)
اخلاص در
دعوت و عدم مطالبه مزد، امری بوده که در نهضت هر حجتی مشاهده میشود، حضرت هود در
این باره بیان داشته است: «يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ
إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُون»(هود: 51) اى قوم من! از شما
در برابر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمىخواهم، پاداشم فقط بر عهده كسى است كه مرا
آفريده؛ آيا نمىانديشيد؟ این به خوبی نشان میدهد که من هدف مادی از این
برنامه ندارم و جز به پاداش معنوی الهی نمیاندیشم و هرگز یک مدعی دروغین نمیتواند
چنین باشد و این همه دردسر و ناراحتی را به خاطر هیچ برای خود بخردو این میزان و الگویی است برای شناخت رهبران راستین، از فرصت طلبان دروغین
که هر گامی را بر میدارند به طور مستقیم یا غیر مستقیم هدف مادی از آنان دارند.هود اضافه کرد ای قوم من! من در دعوت خودم هیچگونه
چشم داشتی از شما ندارم، هیچگونه پاداشی از شما نمیخواهم تا گمان کنید فریاد و جوش
و خروش من برای رسیدن به مال و مقام است یا شما به خاطر سنگینی بار پاداشی که میخواهید
برای من در نظر بگیرید تن به تسلیم ندهید.اصولاً من اگر
گامی برای هدایت و سعادت شما بر میدارم به خاطر اطاعت فرمان او است و بنابراین باید
اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما. به علاوه مگر شما چیزی از خود دارید که به من
بدهید هر چه شما دارید از ناحیه او است.(طباطبایی، همان، ج10، ص150)
خداوند
متعال در داستان حبیب نجار که یکی از حجتهای حَقه او بوده، قاعدهای را در شناخت
حجت حقیقی از مدعی دروغین معرفی میکند که نشان میدهد اخلاص در دعوت، از خصائص بیبدیل
حجت واقعی محسوب میشود؛ «اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً»(یس: 21) از
كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمىخواهند؛ این خود نخستین نشانه صدق آنها است
که هیچ منفعت مادی در دعوتشان ندارند، نه از شما مالی میخواهند و نه جاه و مقام و
نه حتی تشکر و سپاسگزاری و نه هیچ اجر و پاداش دیگر. این همان چیزی است که بارها در
آیات قرآن در مورد انبیای بزرگ به عنوان نشانهای از اخلاص و بی نظری و صفای قلب پیامبران
روی آن تکیه شده، تنها در سوره شعرا پنج بار این جمله تکرار گردیده است.(مرکز
فرهنگ و معارف قرآن، 1389، ج7، ص333)
شاخصه و ریشه این اخلاص در دعوت در ادامه توسط
او بیان شده است؛ «وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي»(یس: 22) و مرا چيست
كه از روى يقين كسى را نپرستم كه مرا آفريده است. در واقع منشأ اخلاص حجت خداوند
در دعوتش، نظر داشتن به توحید محض و عبودیت اوست که چیزی را از آنِ خود نمی داند؛
«در مقام احتجاج توحيد و خداپرستى بر آمده و اينكه از دعوت رسولان پيروى نموده به
اين كه چگونه عاقل از نعمت آفرينش ميتوان صرف نظر كند و حال آنكه آفريدگار او را
از كتم عدم و نيستى آفريده و پديد آورده است و همه افراد بشر نيز اين چنين بايد در
مقام سپاسگزارى از نعمت آفرينش بر آيند؛ زيرا همه شئون وجودى بشر به موهبت
پروردگار و در حيطه قدرت او است و شعار انسان محض عبوديت است.از گفتار و سخنان اين
شخص استفاده مىشود كه لزوم عبادت خود را از نظر آفرينش معرفى نموده و اينكه ساحت
پروردگار را اهل ستايش و پرستش خوانده و توجه به نعمتهاى جاودان نداشته كه
پروردگار درباره اهل ايمان مقرر فرموده است و خلوص در ايمان نيز همين است كه طمع
به اجر و پاداش و نعمتهاى آخرت نداشته باشد و اين شعار رسولان و پيامبران و راد
مردان و رجال الهى است كه عبادت آنان محض عبوديت است بدون اينكه در آن شائبه خود
ستائى و يا طمع اجر و پاداش از جانب نعمتهاى پروردگار باشد.»(حسینیهمدانی، 1387،
ج13، ص362) مقاومت زائیده وجود اخلاصی است که انسان به دنبال آن قادر خواهد بود
وجهی غیر از خداوند را لحاظ ننماید و تنها در مسیر خداوند دارای انگیزه و واکنش
باشد.
c.
نتیجهگیری
در تحقق و
شکلگیری مقاومت در حوزه اجتماعی و فردی، اموری نقش زمینهسازی را ایفاء میکنند
که فقدان آنها به تبع سبب از بین رفتن خصیصههای مقاومت حقیقی خواهد شد. اخلاق
دینی با ظرفیت وسیع خود، از این توان برخوردار است که این امور تمهیدی را تدارک
ببیند که از جمله این موارد، شکلگیری روحیه صبر در جامعه بوده و چنین اجتماعی در
مقام دوران منافع، گرفتار ترجیح مادیت نخواهد شد. در این زمان است که شجاعت دینی
به بالاترین حدود خود خواهد رسید و جامعه با اخلاص و عدم وابستگی خود، از این
ظرفیت برخوردار خواهد بود که به سمت مقاومتی جامع جهتگیری نماید. نگارنده در این
تحقیق در نهایت بدین نتیجه رسیده است که جامعه به هر میزان به اخلاق روی بیاورد،
قادر خواهد بود مشکلات و حفرههای درونی خود را با این امر ترمیم نموده و با تکیه
بر توان درونی خود و نگاهی درونزا بسترهای پیشرفت و ترقی را طی نماید.
d.
کتابنامه
قرآن کریم
نهجالبلاغه
1.آمدی، عبدالواحد(1384)
غررالحکم و دررالکلم، قم، بوستان کتاب.
2.حسینی همدانی، سیدمحمد(1387) انوار درخشان، قم، لطفی.
3.صدوق، محمد بن علی
بنبابویه(1413)
عیون أخبار الرضا، قم، جامعه مدرسین.
4.طباطبائی، محمد حسین(1388) المیزان فی تفسیر
القرآن، قم، نشر رضی.
5.طبرسی،
فضل بن حسن(1412) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
6.فیض کاشانی، ملامحسن(1390)
المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، قم، جامعه مدرسین.
7.قرشی، سیدعلی
اکبر(1377) قاموس القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
8.مرکز
فرهنگ و معارف قرآن(1389) فرهنگ قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
9.مطهری، مرتضی(1389)، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
10.
مكارم شيرازي، ناصر(1383)اخلاقدرقرآن،قم، مدرسه
امیرالمؤمنین.
11.
ــــــــــــــــــ(1389) تفسير نمونه، قم، مدرسه
امیرالمؤمنین.
12.
نراقی، احمد(1384) معراج السعاده، تهران،
قلم.
13.
نراقی،
ملامهدی(1385) جامعالسعادات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.