تأثیر اخلاق بر افزایش مقاومت از منظر قرآن با تأکید بر نظرات علامه طباطبائی(ره)

پدیدآورحسین رحمانی تیر کلائی

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

منبع مقاله

کلمات کلیدی3041

چکیدهانسان در هر حوزه رفتاری نیازمند به اخلاق بوده؛ چراکه اخلاقِ ناظر به فطرت و چیستی انسان، سبب به بار نشستن ابعاد شخصیتی انسان در حوزه¬های فردی و اجتماعی شده و استعدادها و ظرفیت¬های او را به بار خواهد نشاند. از جمله تأثیرات جهت-گیری¬های اخلاقی در حوزه اجتماعی، بهره¬مندی از مقاومت در برابر مشکلات درونی و فشارهای بیرونی است. در حقیقت جامعه اخلاق¬گرا، به خود اتکاء دارد و با تکیه بر منبع لایزال هستی، به توان درونی خود تمسک خواهد کرد و در همین چارچوب، نه تنها امید خود را دست نخواهد داد، بلکه به دشمن نیز امتیازی نمی¬دهد. نگارنده بر همین اساس در این تحقیق با روشی توصیفی ـ تحلیلی به بررسی تأثیرات اخلاق بر افزایش مقاومت جامعه از منظر مفسر گرانقدر علامه¬طباطبایی(ره) روی آورده و در نهایت بدین نتیجه رسیده است که جامعه به هر میزان به اخلاق روی بیاورد، قادر خواهد بود مشکلات و حفره¬های درونی خود را با این امر ترمیم نموده و با تکیه بر توان درونی خود و نگاهی درون¬زا بسترهای پیشرفت و ترقی را طی نماید.

share 2171 بازدید

يكي از اهداف اصلي بعثت پیامبر اسلام، تزكيه نفوس و تربيت انسان‌ها و پرورش اخلاق حسنه بوده است همان‌گونه كه آموزش‌های صحيح، سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزكيه نفوس می‌شود، وجود فضائل اخلاقي در انسان نيز سبب بالا بردن سطح علم و دانش اوست. انسان وقتي می‌تواند به حقيقت علم برسد كه از لجاجت، كبر، خودپرستي و تعصب كوركورانه كه سد راه پیشرفت‌های علمي است، خالي باشد، در غير اين صورت این­گونه مفاسد اخلاقي، حجابي بر چشم و دل او می‌افکند كه نتواند چهره حق را آن چنان كه هست مشاهده كند و بدون تردید در زندگی به حقایق دست نمی‌یابد و به جای راه درست به کجراهه می­رود. اگر تزكيه نفس، پاكي دل و صفاي روح در پرتو فضائل اخلاقي نباشد، نه ذكر خدا تأثیر روحانی دارد و نه نماز انسان ازارزش و روحانيت لازم برخوردار می‌سازد.(طباطبایی، 1388، ج4، ص231)

در سیره اولیاء خداوند نيز فضایل اخلاقی و تزکیه نفس مشاهده می‌شد. ایشان پیش از آنکه دیگران را به آراسته شدن به فضایل اخلاقی دعوت کنند، خود بدان عمل می‌کردند و در سایه تبلور یافتن صفات برجسته اخلاقی و تزکیه نفس از رذایل اخلاقی، الگو و سرمشق دیگران می‌شدند. همين بس كه قرآن مجيد به هنگام بيان مقام والاي پیامبر اسلام مي­فرمايد: «وانك لعلي خلق عظيم»(قلم: 4) تو اخلاق عظيم و برجسته­اي داري.

نقش اخلاق آن چنان عظیم و گسترده است که پیامبر ­اسلام هدف از بعثت خویش را تتمیم و تکمیل مکارم اخلاق دانسته است؛ زیرا در نفس آدمی گرایش به خیر و شر، نهفته و زمینه­های تکمیل و تکامل و صعود و سقوط در نهاد او نهاده شده است و اگر او را به حال خورد رها نکند و از توجه به شقاوت و خسران مانع شوند، بی­گمان به سوی کمال حرکت می­کند. بنابراین از آن جهت که مردمان در فطرت، مستعد سعادت و شقاوتند، نیازمند اخلاق­اند و باید کسانی باشند که آنان را از توجه به شقاوت باز دارند و به سوی سعادت رهنمون سازند. معارف حقه و علوم نافع براى كسى حاصل نمى‏شود مگر بعد از آنكه خلق و خوى خود را اصلاح كرده و فضائل ارزشمند انسانيت را كسب كرده باشد كه اين همان تقوا است. پس حاصل كلام اين شد كه اعمال صالح، خلق و خوى پسنديده را در انسان حفظ مى‏كند و اخلاق‏ پسنديده، معارف حقه و علوم نافع و افكار صحيح را حفظ مى‏نمايد، از سوى ديگر اين علم نافع هم وقتى نافع است كه توأم با عمل باشد، كه هيچ خيرى در علمى كه عمل با آن نباشد، نيست.(همان، ج5، ص439)

a.                 1ـ مفهوم­شناسی

اخلاق جمع «خلق» بر وزن «فُعل» و «خُلُق» بر وزن «اُفُق» است. به گفته راغب در کتاب مفردات این دو واژه در اصل به یک ریشه بر­می­گردند. خَلق به معنای هیئت، شکل و صورتی است که انسان با چشم می­بیند و خُلق به معنای سجایا و صفات درونی است.(راغب اصفهانی، 1414ق، ج1، ص213) دیگری این­طور می­گوید: «اخلاق جمع خُلق بر معانی ذیل آمده است؛ خوبی، سجیه، عادت، صفت و حالت نفس هنگامی که استوار گردد و به گونه­ای باشد که افعال(چه خیر و چه شر) بدون فکر و تأمل از آن صادر شود.»(دهخدا، 1378، ج5، ص654) نتیجه آن­که در کتاب­های لغت به این مطلب اشاره شده است که خَلق و خُلق از یک ریشه­اند، ولی یکی به صورت انسانی اشاره دارد و دیگری به سیرت همان­طور که زیبایی و زشتی ظاهری مورد توجه است و منظور آنها از سیرت یا صورت باطنی، اوصاف و حالات مختص به نفس است. (راغب­اصفهانی، 1414ق، ج1، ص214)

اخلاق در اصطلاح، حال یا ملکه­ای برای انسان است که با داشتن آن، رفتار بدون فکر و اندیشه و با سهولت و آسانی از طرف کسی صادر شود که دارای این هیئت نفسانی باشد. اگر به ندرت افعالی صادر شود که با افعال معمولی او تفاوت داشته باشد، اخلاق به آن اطلاق نمی­گردد؛ زیرا چنین فعلی حاکی از صورت باطنی و حالت نفسانی او نیست.(خواجه نصیر، 1381، ص48) علامه ذیل آیه شریفه «وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم»(قلم: 4) در تعریف خُلق می­نویسد: «کلمه خُلق به معنای ملکه نفسانی است که افعال برخی مطابق اقتضای آن ملکه به آسانی از آدمی سر­می­زند؛ حال چه این ملکه از فضائل باشد مانند عفت، شجاعت و امثال آن و چه از رذائل مانند حرص، جبن و امثال آن ولی اگر مطلق ذکر شود، فضیلت و خلق نیکو از آن فهمیده می­شود.(طباطبایی، 1388ق، ج19، ص618) نتیجه آن­که اخلاق اگر گفته شود و قیدی نداشته باشد، تداعی فضیلت و اخلاق است اما کلمه خُلق آن ملکه نفسانی است که منشأ فعل خوب یا بد است ولی در عین حال وجود این ملکه باعث سلب اختیار آدمی نمی­شود.

b.                 2ـ بسترهای مقاومت­ساز اخلاق دینی

     i.               2ـ1ـ صبر در ناملایمات

زندگي انسان در دنيا آميخته با مشكلات و تعارض‌هاي فراواني است. اگر انسان در برابر آن‌ها بايستد و صبر و مقاومت داشته باشد، حتماً پيروز خواهد شد و اگر نا‌شكيبايي كند و در برابر حوادث ناگوار زانو بزند، هيچ‌گاه به مقصد نخواهد رسيد. از این روی در منابع ديني، صبر و پيروزي قرين هم شمرده‌ شده‌اند.(تمیمی­آمدی، 1384، ص437) کسی که در زمینه تبلیغ دین، قدم برمی­دارد باید ملتفت این امر باشد که سختی­ها و دشواری­ها جزئی از حیات شخصی و هدفی است که او دنبال می­کند، خصوصاً اینکه عرصه دین، جای دشواری­های انبوه­تری است و استقامت را می­طلبد، از همین روی اگر مبلغ نتواند با تصحیح شناخت خود به صبر برسد، از نیمه راه درجا خواهد زد. خداوند صبر را عامل افزايش توانايي و نيروي مقابله با سختي‌ها مي‌داند. به اعتقاد برخي از مفسران، هيچ‌يك از فضايل انساني به اين اندازه مورد تأكيد قرار نگرفته است. اين نشان مي‌دهد كه قرآن براي اين فضيلت اخلاقي و عملي اهميت فراواني قائل است و آن را عصاره همه فضيلت‌ها و خميرمايه همه سعادت‌ها و ابزار رسيدن به هرگونه خوشبختي و سعادت مي‌داند. اگر انسان و خانواده ويژگي اخلاقي صبر را نداشته باشد و به آن عمل نكند، هرگز به خوشبختي و سعادت نخواهد رسيد و كارآمد نخواهد بود.(مکارم­شیرازی، 1383، ج2، ص446)

تفسیر صبر به تو سری خوردن و سكوت در مقابل ظالم و ستمگر، معنی باطلی است كه برای آن تراشیده شده تا این شیوه اخلاقی را در انظار، بد و ناشایسته جلوه دهند؛ در حالی كه حقیقت صبر همان استقامت و تحمل رنج برای دست یافتن به اهداف و آرمان­های متعالی است و انسان بدون چنین شیوه­ای، به آرمان­های بلند دست نمی­یابد و لذا در آیات جهاد روی عنصر صبر تكیه می­شود و یك فرد مجاهد بدون استمداد از آن، نمی­تواند بر دشمن پیروز گردد.(همان)

خداوند متعال در آیات متعددی به حجت­های خود دستور تمسک به صبر را بیان نموده؛ چراکه مسیر ایشان همواره سرشار از تکذیب و آزار و اذیت منفعت­طلبان بوده است؛ «لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلی ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا»(انعام: 34) پیامبرانی پیش از تو تكذیب شدند. آنها در برابر تكذیب مخالفان استقامت ورزیدند و آزار دیدند تا اینكه نصرت ما فرا رسید. از طرفی دیگر، استفاده از تعبیر جمع در دستور به صبر، حاکی از این حقیقت است که حجت­های الهی در هر دوران تاریخی مأمور به استقامت بوده­اند تا اهل حق که امید خیر و راهیابی در ایشان وجود دارد، راه حق را بیابند؛ «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُسُلِ»(احقاف: 35) پس صبر كن آن گونه كه پیامبران اولوا العزم صبر كردند.نه تنها خود حجت­ها از این ابزار بهره می­گرفتند، بلكه به پیروان خود نیز دستور صبر و بردباری می­دادند تا آنجا كه موسی بن عمران آشكارا به پیروان خود می­گوید از خداوند كمك بگیرید و صبر كنید؛ «اِسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا»(اعراف: 128) از این روی، حجت­های الهی با تکیه بر ابزار صبر و استقامت در مسیر خود، نشان می­دادند که راه ایشان راه یگانه حق بوده و استقامت ایشان حاکی از مبرا بودنشان از کذب و باطل است، امری که در مدعیان دروغین به چشم نمی­خورد. از نگاهی دیگر صبر و استقامت در برابر سختی­ها و مشکلات، یکی از اصلی­ترین عوامل پیروزی و موفقیت در صحنه­های و امور مختلف زندگی می­باشد. حجت­های الهی، الگویی شایسته در زمینه رعایت صبر و مقاومت می­باشند؛ زیرا ایشان در طول تاریخ مورد آزار و اذیت و دشمنی­های مستکبران و افراد بی­ایمان قرار می­گرفتند. خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر گرامی می­فرماید: پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و در برابر تکذیب­ها، صبر و استقامت کردند و (در این راه) آزار دیدند تا هنگامى که یارى ما به آنها رسید، تو نیز چنین باش.(انعام: 34؛ ر.ک: طباطبایی، 1388، ج4، ص276)

   ii.               4ـ3ـ شجاعت در دَوَران منافع

انسانی که برخوردار از خصیصه اخلاقی شجاعت است، در دوران منافع به سمت مادیت سوق پیدا نمی­کند که این امر به او کمک خواهد کرد در زمینه مداومت و مقاومت بر راه صحیح، استمرار بیشتری داشته باشد. شجاعت در انسان کامل وجود داشته است همان طور که امام علی(عليه­السلام) فرمودند: هرگاه جنگ بر ما سخت می‌شد، به رسول خدا پناه می‌بردیم و او خود در صف اول جنگبود.(نهج­البلاغه، ص520) حضرت رضا(عليه­السلام) فرمودند: از صفات امام معصوماین است که شجاع‌ترین مردم باشد.(صدوق، 1413ق، ج1، ص213) به همان میزان که از شجاعت به عنوان صفت نیکو یاد شده از تهور و بیباکی که رفتارغیر خردمندانه است نکوهش شده است. انسان صاحب درایت و تدبیر مراقب برنامه‌هایی است که در پیش دارد. ابتدا درباره کاری که می‌خواهد انجام بدهد تأمّل و فکر می‌کند، اگر عقلو شرعآن را تجویز کرد، بدان دست می­یازد وگرنه از آن اجتناب می‌کند ولی کسانی که روحیه تهور دارند بی­باکانه و بدون تأمل و علم تصمیم می‌گیرند و اغلب دچار افراط یا تفریط می‌شوند اما برگزیدن حد وسط و پرهیز از افراط و تفریط شجاعت است. تهور از عوامل نابود کننده موجودیت دنیوی و اخروی انسان و جان و مال و آبروی او است و حال آنکه آیاتو اخباردر وجوب محافظت خود از حد و حصر متجاوز است، درحالی‌که خدای متعال می‌فرماید: خود را با دست خود به هلاکت نیندازید.(بقره: 195)روایتاست که هر کس تهور ورزد عاقبت پشیمان می‌شود.(آمدی، همان، ص482) به راستی هر کس خود را از آنچه عقلحکم به لزوم محافظت از آن می‌کند نگاه ندارد و بی‌باکانه خود را در هلاکت افکند، به نوعی دارای جنونو دیوانگیاست و چگونه چنین کسی را می‌توان عاقل نامید که خود را بی‌باکانه به خطر می‌اندازد، مثلاً از کوه‌های بلند به زیر می‌افکند و از شمشیرهای آخته و برکشیده پروا نمی‌کند یا در گرداب‌ها و رودهای غرق کننده فرو می‌رود یا از درندگان احتراز نمی‌کند؟! چنین شخصی اگر بمیرد قاتل خود به شمار می‌رود و خودکشی موجب شقاوت همیشگی است.(نراقی، 1385، ج1، ص251)هرگاه این خصیصه اخلاقی در انسان به وجود بیاید آثار و پیامدهایی به‎دنبال دارد که عبارتند از؛ شجاعت، آثاری مثل بخشندگی، سرسختیو مقاومت، شهامت، شکستن (هوای)نفس، تحمل و بردباری، فرو خوردن خشم، سنگینی و متانتو نظایر آن‌ها را از خود بروز خواهد داد که همگی از اخلاقستوده هستند.(فیض­کاشانی، 1390، ج5، ص138)

 iii.               4ـ3ـ عدم وابستگی به تعلقات

عدم وابستگی به تعلقات مادی و رسوخ روحیه زهد، موجب افزایش سطح مقاومتی در وجود انسان خواهد شد؛ علمای اخلاق می‌گويند: «زهد» ضد محبت دنيا و مال و عبارت است از دل­برداشتن از دنيا و ترك آن و اكتفا كردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن و به عبارت ديگر پشت كردن به دنيا و رو آوردن به آخرت بلكه از غير خدا قطع نظر كردن و رو آوردن به خدا و اين بالاترين درجات زهد است.(نراقی، 1384، ص335) علامه (ره) می‌فرمايد: «زهد» يعنی انجام اعمال صالح و ترك هوا نفس و گناهان و رذائل اخلاقی(طباطبایی، همان، ج6، ص272) يا عبارت است از چشم­پوشی از لذائذ دنيوی برای رسيدن به نجات اخروی. پس زاهد كارش اين است كه از محرمات يا كارهايی كه در معنای حرام است(ترك واجبات) اجتناب كند(همان، ج66، ص217) زيرا در باب رياضت نفس، مخالفت با نفس و پرهيز­دادن نفس از امور خارج از آن، اساس كار به شمار می­رود؛ به خاطر اين­كه فرو رفتن در خواسته‌ها و شهوات، نفس را از پرداختن به خود منصرف ساخته و به شهوات و امور خارج از آن راهنمايی می‌كند. نتيجتاً نيروی شگرف نفس را كه بايد صرف يك كار ـ اصلاح خود ـ شود، در شهوات تقسيم و پراكنده نموده و از صلاح باز می‌دارد و سرگرم شهواتش می‌كند. عبادت خدا از ترس عذاب، آدمى را به زهد وادار مى‏كند يعنى چشم‏پوشى از لذايذ دنيوى براى رسيدن به نجات اخروى. پس زاهد كارش اين است كه از محرمات يا كارهايى كه در معناى حرام است يعنى ترك واجبات اجتناب كند.(همان، ج11، ص217)

 iv.               4ـ4ـ برخورداری از روح تدبیر وتصمیم­گیری

عقلانیت و تدبیر در زمینه بهره­گیری از اخلاق، موجب خواهد شد که جامعه با تفکیک شناختی بین خیر و شر، همواره در مسیر خیر به مقاومت برسد؛ چراکه عقل انسان را به سمت مداومت بر صراط مستقیم دعوت می­کند؛ از منظر علامه طباطبایی، انسان دارای دو نوع تمایلات مثبت و منفی است که ریشه در دو جنبه جسمانی و روحی او دارد، جنبه جسمی او انسان را به تعلقات، شهوات و نفس اماره فرامی­خواند برخلاف جنبه روحی او که لوامه و دعوت کننده به تمایلات مثبت و امورات خیر است؛ با توجه به متون قرآني و روايي، نفس امّارة انسان به مرکبي سرکش تشبيه شده است که اگر بر آن لجام زده نشود و اختيار آن در دست صاحبش قرار نگيرد او را با خود به بيراهه برده، سرانجام به هلاکت خواهد کشيد. از اين‌رو، بايد تلاش کند تا عنان نفس را در اختيار گيرد و آن را به مرکبي راهوار براي وصول سريع‌تر به اهداف متعالي آفرينش تبديل نمايد. نتيجه آنکه گرايش‌هاي متعدد نهاده شده در وجود انسان، بايد توسط رهبري به نام «عقل» تدبير گرديده، از همة آنها به اندازة نياز و ضرورت بهره‌برداري شود. در غير اين صورت، اين قوا هريک صاحب خود را به سوي خويش مي‌کشد و شرايط اجتماعي و محيطي موجب مي‌شود در نهايت، يکي از آنها غلبه کند و صاحبش را يا به سمت ماديات و تمتعات دنيوي و شهواني سوق دهد و غرق در اشباع غرايز حيواني كند يا در امور روحاني و معنوي، به رهبانيت وادارد و با رياضت‌هاي نفساني، به صورت افراطي، به امور جسماني و سلامت بدن بي‌توجهي كند و سلامت جسم و عزّت نفس خويش را تباه سازد. ابتلا به هر يک از اين دو مسير انحرافي ناشي از ضعف رهبري عقل است؛ چراکه اگر عقل قوّت لازم را دارا باشد همة تمايلات انساني را مي‌شناسد و سپس آنها را اداره مي‌کند و مانع طغيان هر يک از آنها مي‌شود. درست به همين دليل است قرآن کريم، بارها انسان را به تعقّل و تفکر فرمان داده، يا بدان تشويق مي‌کند و در روايات هم محبوب‌ترين مخلوق نزد خدا عقل معرفي شده است.(ر.ک: مطهری، 1386، ص61)

علامه طباطبایی در ذیل آیه 43 سوره فرقان می‌نویسد: «أرأیت من اتخذ الهه هواه»؛ کلمه «هوی» به معنای میل نفس به سوی شهوت است، بدون اینکه آن شهوات را با عقل خودتعدیل کرده باشد و مراد از «معبود گرفتن هوای نفس» اطاعت و پیروی کردن آن است، بدون اینکه خدا را رعایت کند. خدای تعالی در کلام خود مکرر پیروی هوی نفس را مذمت کرده و اطاعت از هر چیزی را عبادت آن چیز خوانده و فرموده است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی»؛ ای بنی­آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟ که او برای شما دشمنی است آشکار و اینکه مرا بپرستید؟ (یس: 60 و 61، طباطبایی، 1388، ج13، ص327) کسانی که پیروی هواهای نفس می‌کنند دیگر به دنیا و زینت‌های آن گرایش می‌یابند و هیچ ایمان و اعتقادی به معاد و قیامت نخواهند داشت. چنین افرادی خودشان تردید دارند و دیگران را نیز منحرف می‌کنند. (طه: 1، همان، ج13، ص330)

مراد از «نفس لوامة» به نظر الميزان نفس مؤمن است كه او را در دنيا براى فعل معصيت و سستي در طاعت ملامت مى‏كند، در مجمع آن را به لفظ «قيل» آورده است، به نظر مى‏آيد: منظور از آن و جدان آدمى است كه شخص را در مقابل اعمال بد ملامت مى‏كند؛ خواه مؤمن باشد يا كافر. انسان داراى محكمه و جدان است كه بعد از انجام ظلم و كارهاى قبيح، او را ملامت و محكوم مى‏كند اين محكوميت، اغلب بعد از وقوع عمل و برگشتن به حال عادى است.(قرشی، 1377، ج11، ص447) استقامت باعث خواهد شد، انسان با مبارزه با نفس و اخلاق­گرایی به این راهبرد اخلاقی دست یابد که حاصل ممارست و مبارزه و استقامت اخلاقی است.

   v.               4ـ5ـ اخلاص در عمل و افزایش کاربری

مقوله اخلاص در ابلاغ فرمان خداوند امری بوده که همه حجج خداوند به تصریح آیات شریفه بدان پرداخته­اند تا برای رهروان راه بندگی این نقطه تمایز روشن گردد که ایشان علی­رغم متحمل شدن سختی­های انبوه، به سبب اتکاء به اخلاق هرگز به دنبال چشم داشت و دستاوردهای مالی بسان مدعیان دروغین نبوده­اند و مقاومت کرده­اند؛ چراکه حجت خداوند همه وجود و عبادت و اعمال خود را از آنِ معبود خویش می­داند و مزد خود را فقط از او دریافت خواهد کرد؛ «قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين»(انعام: 162) بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانيان است.

کلمه نسک به معنای مطلق عبادت است ولیکن بیشتر در ذبح و یا قربانیی که به منظور تقرب به درگاه خدای سبحان ذبح می‌شود استعمال شده است.در این آیه شریفه خدای تعالی برای بار دوم رسول گرامی خود را دستور می‌دهد که به مردم بگوید: او خودش به آنچه که خداوند به سوی آن هدایتش کرده عمل می‌کند. در جمیع شئون حیات و مماتم بنده‌ای هستم تنها برای خدا و روی خود را تنها متوجه او نمودم. چیزی را قصد نمی‌کنم و از چیزی روی گردان نیستم مگر برای او، در مسیر زندگیم قدمی برنمی دارم و به سوی مرگ قدم نمی‌گذارم مگر برای او، چون او پروردگار همه عالمیان و مالک همه و مدبر همه است.من به این نحو از عبودیت مأمور شده‌ام و اولین کسی که تسلیم خواسته او شود و آن عبودیت به تمام معنا را از هر باب و هر جهتی که او خواسته قبول نماید، خودم هستم.(طبرسی، 1412، ج4، ص107)

اخلاص در دعوت و عدم مطالبه مزد، امری بوده که در نهضت هر حجتی مشاهده می­شود، حضرت هود در این باره بیان داشته است: «يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُون‏»(هود: 51) اى قوم من! از شما در برابر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشى نمى‏خواهم، پاداشم فقط بر عهده كسى است كه مرا آفريده؛ آيا نمى‏انديشيد؟ این به خوبی نشان می‌دهد که من هدف مادی از این برنامه ندارم و جز به پاداش معنوی الهی نمی‌اندیشم و هرگز یک مدعی دروغین نمی‌تواند چنین باشد و این همه دردسر و ناراحتی را به خاطر هیچ برای خود بخردو این میزان و الگویی است برای شناخت رهبران راستین، از فرصت طلبان دروغین که هر گامی را بر می‌دارند به طور مستقیم یا غیر مستقیم هدف مادی از آنان دارند.هود اضافه کرد ‌ای قوم من! من در دعوت خودم هیچ­گونه چشم داشتی از شما ندارم، هیچ­گونه پاداشی از شما نمی‌خواهم تا گمان کنید فریاد و جوش و خروش من برای رسیدن به مال و مقام است یا شما به خاطر سنگینی بار پاداشی که می‌خواهید برای من در نظر بگیرید تن به تسلیم ندهید.اصولاً من اگر گامی برای هدایت و سعادت شما بر می‌دارم به خاطر اطاعت فرمان او است و بنابراین باید اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما. به علاوه مگر شما چیزی از خود دارید که به من بدهید هر چه شما دارید از ناحیه او است.(طباطبایی، همان، ج10، ص150)

خداوند متعال در داستان حبیب نجار که یکی از حجت­های حَقه او بوده، قاعده­ای را در شناخت حجت حقیقی از مدعی دروغین معرفی می­کند که نشان می­دهد اخلاص در دعوت، از خصائص بی­بدیل حجت واقعی محسوب می­شود؛ «اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً»(یس: 21) از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى‏خواهند؛ این خود نخستین نشانه صدق آنها است که هیچ منفعت مادی در دعوتشان ندارند، نه از شما مالی می‌خواهند و نه جاه و مقام و نه حتی تشکر و سپاسگزاری و نه هیچ اجر و پاداش دیگر. این همان چیزی است که بارها در آیات قرآن در مورد انبیای بزرگ به عنوان نشانه‌ای از اخلاص و بی نظری و صفای قلب پیامبران روی آن تکیه شده، تنها در سوره شعرا پنج بار این جمله تکرار گردیده است.(مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 1389، ج7، ص333)

 شاخصه و ریشه این اخلاص در دعوت در ادامه توسط او بیان شده است؛ «وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي‏»(یس: 22) و مرا چيست كه از روى يقين‏ كسى را نپرستم كه مرا آفريده‏ است. در واقع منشأ اخلاص حجت خداوند در دعوتش، نظر داشتن به توحید محض و عبودیت اوست که چیزی را از آنِ خود نمی داند؛ «در مقام احتجاج توحيد و خداپرستى بر آمده و اينكه از دعوت رسولان پيروى نموده به اين كه چگونه عاقل از نعمت آفرينش مي­توان صرف نظر كند و حال آنكه آفريدگار او را از كتم عدم و نيستى آفريده و پديد آورده است و همه افراد بشر نيز اين چنين بايد در مقام سپاسگزارى از نعمت آفرينش بر آيند؛ زيرا همه شئون وجودى بشر به موهبت پروردگار و در حيطه قدرت او است و شعار انسان محض عبوديت است.از گفتار و سخنان اين شخص استفاده مى‏شود كه لزوم عبادت خود را از نظر آفرينش معرفى نموده و اينكه ساحت پروردگار را اهل ستايش و پرستش خوانده و توجه به نعمت‏هاى جاودان نداشته كه پروردگار درباره اهل ايمان مقرر فرموده است و خلوص در ايمان نيز همين است كه طمع به اجر و پاداش و نعمت‏هاى آخرت نداشته باشد و اين شعار رسولان و پيامبران و راد مردان و رجال الهى است كه عبادت آنان محض عبوديت است بدون اينكه در آن شائبه خود ستائى و يا طمع اجر و پاداش از جانب نعمت‏هاى پروردگار باشد.»(حسینی­همدانی، 1387، ج13، ص362) مقاومت زائیده وجود اخلاصی است که انسان به دنبال آن قادر خواهد بود وجهی غیر از خداوند را لحاظ ننماید و تنها در مسیر خداوند دارای انگیزه و واکنش باشد.


 

c.                  نتیجه­گیری

در تحقق و شکل­گیری مقاومت در حوزه اجتماعی و فردی، اموری نقش زمینه­سازی را ایفاء می­کنند که فقدان آنها به تبع سبب از بین رفتن خصیصه­های مقاومت حقیقی خواهد شد. اخلاق دینی با ظرفیت وسیع خود، از این توان برخوردار است که این امور تمهیدی را تدارک ببیند که از جمله این موارد، شکل­گیری روحیه صبر در جامعه بوده و چنین اجتماعی در مقام دوران منافع، گرفتار ترجیح مادیت نخواهد شد. در این زمان است که شجاعت دینی به بالاترین حدود خود خواهد رسید و جامعه با اخلاص و عدم وابستگی خود، از این ظرفیت برخوردار خواهد بود که به سمت مقاومتی جامع جهت­گیری نماید. نگارنده در این تحقیق در نهایت بدین نتیجه رسیده است که جامعه به هر میزان به اخلاق روی بیاورد، قادر خواهد بود مشکلات و حفره­های درونی خود را با این امر ترمیم نموده و با تکیه بر توان درونی خود و نگاهی درون­زا بسترهای پیشرفت و ترقی را طی نماید.

 

d.                 کتابنامه

قرآن کریم

نهج­البلاغه

1.آمدی، عبدالواحد(1384) غررالحکم و دررالکلم، قم، بوستان کتاب.

2.حسینی همدانی، سیدمحمد(1387) انوار درخشان، قم، لطفی.

3.صدوق، محمد بن علی بنبابویه(1413) عیون أخبار الرضا، قم، جامعه مدرسین.

4.طباطبائی، محمد حسین(1388) المیزان فی تفسیر القرآن، قم، نشر رضی.

5.طبرسی، فضل بن حسن(1412) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

6.فیض کاشانی، ملامحسن(1390) المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، قم، جامعه مدرسین.

7.قرشی، سیدعلی اکبر(1377) قاموس القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

8.مرکز فرهنگ و معارف قرآن(1389) فرهنگ قرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

9.مطهری، مرتضی(1389)، مجموعه آثار، تهران، صدرا.

10.                    مكارم شيرازي، ناصر(1383)اخلاقدرقرآن،قم، مدرسه امیرالمؤمنین.

11.                    ــــــــــــــــــ(1389) تفسير نمونه، قم، مدرسه امیرالمؤمنین.

12.                    نراقی، احمد(1384) معراج السعاده، تهران، قلم.

13.                    نراقی، ملامهدی(1385) جامع‌السعادات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.

 

مقالات مشابه